فرهاد کیان فرید:پرسش این بود: در صورت فوت آیتالله، شرایط در این جریان ریشهدار سیاسی به چه شکل خواهد شد؟
اصولگرایان در هیچ زمان دیگری، با چنین بحران رهبری روبهرو نبودند و در
مقاطع مختلف زعامت خود را به دست نیروی شناخته شدهای سپرده بودند. اما
درگذشت آیتالله مهدوی کنی و پیشتر حبیبالله عسگر اولادی، مقوله رهبری
آنها را بیش از پیش در هالهای از ابهام فرو برد. این در حالی بود که
اصولگرایان حتی در دوران حیات این دو شخصیت برجسته، از عدم وحدت آسیبهای
بسیاری دیده بودند که نمونه بارز آن در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم بود.
در
آن ایام با وجود اینکه مرحوم آیتالله مهدوی کنی تلاشهای بسیاری برای
ایجاد وحدت در میان اصولگرایان انجام داد اما اختلافات عمیق میان اعضای این
جریان موجب شکست در این مسیر شد. تکثر نامزدهای اصولگرای حاضر در این
انتخابات و عدم اجماع آنان بر سر نامزد واحد، نشان داد که بحران رهبری
واحد به آسانی قابل حل نیست. علاوه بر اختلاف کلی در جریان اصولگرایی،
بهطور اخص جبهه پیروان نیز نتوانست بر سر نامزد واحد در انتخابات 92 به
وحدت نظر برسد، علیاکبر ولایتی و محمدباقر قالیباف هریک بخشی از رای این
جبهه را به خود اختصاص میدادند و همین اختلافنظر مانع اعلام رسمی حمایت
از نامزد واحد شد.
از
سوی دیگر ظهور اصولگرایان جوان و تلاش برای بهدستگرفتن قدرت نیز، در
کمرنگترشدن نقش سنتیهای این جریان موثر بوده است. راستهای جوان تلاش
دارند تا پرچم اصولگرایی را از دست رهبران پیشین خود بگیرند . آنها بر این
باور هستند که اصولگرایان سنتی با «محافظهکاری» و با دستشستن از
«آرمانها» این جریان سیاسی را تضعیف کردهاند. یکی از این احزاب جوان جبهه
پایداری است که شروع فعالیتش به سال 84 بازمیگردد و آیتالله مصباح یزدی
را به عنوان پدر معنوی خود میداند که در سالهای اخیر، نقش پررنگتری
نسبت به دیگر رهبران جریان اصولگرا چون «آیتالله مهدویکنی» و «آیتالله
یزدی» ایفا کرده است و اکنون نام وی به عنوان یکی از گزینههای احتمالی
برای رهبری جریان اصولگرایان مطرح است.
با این حال طبق گفته محسن کوهکن عضو هیات رئیسه جبهه پیروان، که از
مهمترین و تاثیرگذارترین تشکیلات جریان اصولگرایی است، این جبهه، جامعتین
را ملاک و مبنا، برای همگرایی و نزدیک شدن دیدگاهها، میداند و پشت سر
آنها حرکت میکند. لذا این احتمال تقویت میشود که دبیر کل جامعه روحانیت
مبارز رهبری این جریان را به عهده خواهد گرفت.
با
توجه به اظهارات اخیر مهدی هاشمی، عضو فراکسیون اصولگرایان مجلس شورای
اسلامی، در حال حاضر نام شخصیت های زیادی برای این جایگاه مطرح هستند،
افرادی چون آقایان ناطق نوری، سیدمهدی طباطبایی، موحدی کرمانی و محمدرضا
تقوی و آیت الله مصباح یزدی و...
اما
چه کسی میتواند پس از مرحوم آیتالله مهدوی کنی بحران رهبری در میان
جریان اصولگرایی را رفع کند؟ علی اکبر ناطق نوری؟ طباطبایی؟ موحدی کرمانی؟
تقوی؟ یا مصباح یزدی؟!
آیت الله موحدی کرمانی ، احتمالی قوی
آیت الله محمدعلی موحدی کرمانی، از موسسین و چهرههای برجسته جامعه روحانیت مبارز که هماکنون قائم مقام و دبیرکل موقت جامعه روحانیت است، اخیرا در خصوص رهبری جریان اصولگرایی اعلام کردهاست که در این زمینه هنوز بحثی نشده و شخصی معین نشده اما احتمالا دو سه نفری وجود دارند که میتوانند با هم رهبری اصولگرایان را بر عهده بگیرند. نکته قابل توجه در مورد موحدی کرمانی این است که اخیرا خبرهایی مبنی بر جلسه سهجانبه آیتالله مصباح یزدی، آیتالله محمد یزدی و وی مطرح شدهکه هنوز تائید یا تکذیب نشدهاست. اما به هرحال موحدی کرمانی را میتوان گزینهای با احتژمال بالای موفقیت در این انتخابات دانست.
حجت الاسلام سید مهدی طباطبایی، احتمالی بعید
سید مهدی طباطبایی از پیشگامان مبازرات ضداستعماری و ضداستبدادی و از یاران سید ابوالقاسم کاشانی در نهضت ملی شدن صنعت نفت، از همکفران و یاران سیدمجتبی نواب صفوی و گروه فداییان اسلام و از قدیمی ترین شاگردان و یاران امام(ره) است. که علاوه بر نزدیکی با هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی اختلافات عمیق با مصباح یزدی دارد بطوری که طی گفتوگویی در فروردین ۱۳۹۳ گفت: ضمن تجلیل از آقای مصباح به لحاظ علمیت و حوزویت، ایشان را فارغ از رفتارهای سیاسی میدانم؛ چون هیچگاه در سیاست و در نهضتها و انقلاب حضور نداشتند و هر جا هم حضور داشتند در حاشیه بودند. ایشان را از لحاظ علمی و فلسفی قبول دارم؛ ولی از لحاظ سیاسی نه. ایشان انسان خوبی هستند؛ ولی آشنایی سیاسی ندارند؛ بنابراین وقتی وارد این مسائل میشوند برای خود مشکلاتی ایجاد میکنند. به هرحال با توجه به دلایل فوق احتمال انتخاب وی کاملا بعید است
ناطق نوری، احتمالی ضعیف اما استوار
رئیس سابق قوه مقننه که این روزها همچنان به عنوان رئیس دفتر بازرسی ویژه رهبری به فعالیت خود ادامه میدهد، به همراه اکبر هاشمی رفسنجانی، سید محمد خاتمی و سید حسن خمینی در انتخابات ریاست جمهوری دور یازدهم از حسن روحانی حمایت کرد. وی یکی از باسابقهترین و تاثیرگذارترین چهرههای میانهرو در جریان اصولگرا است که در میان جریان اصلاحطلبی نیز مورد احترام و اعتماد است و شیخوخیت لازم برای رهبری این جریان را دارد. اماتاکیدات مکرر او برای کناره گیری از فضای جناحها پذیرش این جایگاه از سوی شخص او را در هالهای از ابهام برده است.
مصباح یزدی گزینه رویایی تندروها
آیتا..مصباح یزدی که از ابتدا وارد متن کارهای نظام و انقلاب نشد و بیشتر به فعالیتهای حوزوی و علمی پرداخت، از سال 76 به بعد، به طور جدی و علنی وارد بحثهای سیاسی شد و در سال 84 نیز حمایت های شدید از احمدی نژاد داشت بطوریکه می توان آن دولت 8 ساله را منسوب به جریان وی دانست. همچنین در چند سال اخیر اتفاقاتی به وقوع پیوست که در بررسیهای نهایی اثراتی از حضور نزدیکان مصباح یزدی در آن به چشم میخورد که یکی از آنها واقعه 22 بهمن قم بود.
هرچند اعضای جبهه پایداری در آرزوی رهبری وی بر جریان اصولگرا هستند اما قطعا بخش میانهرو و عقلای این جریان به هیچ عنوان با انتخاب وی موافق نخواهند کرد.
روحانی، گزینهای مطلوب اما...
هرچند در لیست افراد مطرح شده نامی از حسن روحانی به چشم نمیخورد اما دعوت دوباره وی برای حضور در جلسات جامعه روحانیت مبارز این شائبه را به بوجود آورد که شاید وی نیز از گزینههای احتمالی باشد. ولی باید توجه داشت که در دوران انتخابات ریاست جمهوری یازدهم بسیاری از اعضای جریان اصولگرایی حمایت خود را از نامزدهایی نظیر محمدباقر قالیباف، سعید جلیلی و حتی حداد عادل اعلام کردند و تنها بخش اصولگرایان میانهرو (سنتی) از حسن روحانی و علیاکبر ولایتی حمایت کردند. اما پس از پیروزی وی در انتخابات، به بهانه اینکه وی عضو جامعه روحانیت است( حتی با وجود اینکه در جلسات حضور نداشت) تلاش کردند شکست در این رقابت را به یک پیروزی تبدیل کنند. در شرایط فعلی شاید بخشی از جامعه روحانیت مبارز تمایل داشته باشد که رئیس جمهور را به عنوان دبیر کل این جریان معرفی کند. اما آیا دیگر اصولگرایان نیز حاضر به تبعیت از آنها هستند؟
سخن آخر...
امیر محبیان، از تئوری پردازهای جریان اصولگرایی است معتقد است: اصولگرایان از فکر وحدت بیرون بیایند. زیرا شرایط فعلی واقعا به گونهای نیست که بتوانند به این هدف دست یابند. با توجه به اختلافات شدیدی که در این جریان پیش آمده است، آنها نمیتوانند به سمت یکپارچگی بروند.لذا باید نوعی از هماهنگی یا نهایتا عدم تنازع را در میان خود ایجاد کنند.آنها نیاز دارند که رویکردی را ایجاد کنند که در بستر آن هماهنگی و همگرایی صورت بگیرد و بتوانند یک مدیریت کارآمد را به نمایش بگذارند.