اخبار روزانه(ورزش - روزنامه - نرخ - فال )

نتایج زنده | اخبار | ورزش | فال روزنامه | قیمت طلا ، سکه و ارز های خارجی

اخبار روزانه(ورزش - روزنامه - نرخ - فال )

نتایج زنده | اخبار | ورزش | فال روزنامه | قیمت طلا ، سکه و ارز های خارجی

پیشنهاد سازندگان «میهمان داریم» برای عبور از این تقاطع پیچیده چیست؟/گفت‌و گو با محمدی و عسگرپور

فرهنگ > سینما - لزوم عبور سالم و درست از تقاطع آرمان‌ها و واقعیت‌ها نکته‌ای است که سازندگان فیلم سینمایی «میهمان داریم» روی آن تاکید داشته‌اند.

  

سمیه علیپور: منوچهر محمدی و محمدمهدی عسگرپور، برای ساخت «میهمان داریم» با یکدیگر همراه شدند؛ فیلمی که بعد از مدتی پای پرویز پرستویی را به سینما باز کرد. این فیلم روایتی از زندگی یک خانواده شهید است؛ خانواده‌ای که سه فرزند خود را در جنگ از دست داده‌اند و یک پسر آنان به نام رضا و با بازی بهروز شعیبی مجروح جنگی است. پرستویی در این فیلم نقش پدر خانواده را بازی می‌کند و آهو خردمند مادر است.

ماجرای این خانواده از جایی آغاز می‌شود که پدر و مادر تصمبم می‌گیرند رضا را از آسایشگاه به خانه بیاورند؛ رضایی که دیگر درد و رنج او را کلافه کرده است. رضا با همه ناسازگاری به خانه می‌آید، اما در این میان خبری آن خانه در حال تخریب را به جنب و جوشی وا می‌دارد؛ میهمانی قرار است از راه برسد. در اینجاست که مرز بین واقعیت و خیال از میان می‌رود و رنگ و نور به خانه بازمی‌گردد.

یکی از نکات قابل بحث در مورد «میهمان داریم» مفهومی است که در فیلم دنبال می‌شود؛ تعبیری که از المان‌های موجود در فیلم می‌توان داشت و در نهایت پیشنهادی که از سوی سازندگان پیش روی مخاطب قرار می‌گیرد. همین موضوعات در گفت‌وگویی با محمدی و عسگرپور که در خانه سینمای ایران اتفاق افتاد، مطرح شد.

آقای محمدی، طرح «میهمان داریم» از سوی شما مطرح شده و در این فیلم همان دغدغه‌هایی دیده می‌شود که در فیلم‌های قبلی شما مثلا «بوسیدن روی ماه»،‌ »طلا و مس»، «حوض نقاشی» و به نوعی «فرشته‌ها با هم می‌آیند» دیده می‌شد. همان تنگنایی که اجتماع برای یک طیف از آدم‌ها به وجود آورده است. گویی فیلم‌های قبلی بخشی از حرف را در این مورد مطرح کرده‌اند و این فیلم از زاویه‌ای دیگر نگاه به این موضوع دارد.

منوچهر محمدی (تهیه‌کننده): در این چند کاری که اشاره کردید و کارهای قبل‌تر از آن یک وجه اشتراک اصلی به چشم می‌خورد و آن بحث خانواده است. این را با باور و اعتقاد می‌گویم که خانواده به مثابه یک هسته مرکزی اگر دارای شرایط مطلوب، سالم، آرمانی و مبتنی بر ارزش‌ها و باورهای ما باشد، زمینه آرامش آدمی را فراهم می‌کند؛ آدم‌هایی که شاید در خارج از خانه با مشکلات بسیاری مواجه هستند. ما به عنوان سازندگان فیلم می‌توانیم به واسطه خانواده‌ای که در فیلم نشان می‌دهیم، تصویر خانواده ایده‌آل را ترویج دهیم و یاد مردم بیاوریم که اگر در یک خانواده همه آدم‌ها با هم خوب باشند و به هم احترام بگذارند و مناسبات انسانی درون این خانواده وجود داشته باشد،‌ وقتی صبح هر کدام از افراد این خانواده از خانه خارج می‌شوند با انرژی مثبتی وارد جامعه می‌شوند. ما کمتر شاهد این هستیم که افرادی از چنین خانواده‌هایی با مشکل و مساله به جامعه بیایند، اما اگر ما هسته خانواده را تقویت نکنیم و نتوانیم به فضای سالم کمک کنیم و خانواده محل تنازع و درگیری و تنش باشد، وقتی افراد از خانه خارج می‌شوند، گویی یک بمب ساعتی هستند که به خیابان می‌آیند. علت خیلی از درگیری‌ها در محل کار، اختلافات، دشمنی‌ها، پشت سر هم زدن‌ها و بسیاری از بی‌اخلاقی‌ها از آنجا ناشی می‌شود که آدم‌ها در خانه خود آرامش ندارند و از محیط خانه بیرون می‌آیند و در جامعه دچار تنش می‌شوند و همین طور این تنش‌ها همدیگر را تشدید می‌کند. من این را به عنوان یک دلمشغولی در ذهن داشته‌ام و تا جایی که سوژه فیلم‌ها جواب می‌دهد به این موضوع می‌پردازم تا مفهوم خانواده مورد غفلت قرار نگیرد.

اما در مورد «میهمان داریم» این موضوع خانواده بازمانده از دفاع مقدس، اینکه این‌ها خانواده شهید هستند و رزمنده جانبازی در جمع آنان است، بیشتر مورد توجه است تا فضای خانواده‌ای که در «حوض نقاشی» و یا «فرشته‌ها...» دیده می‌شود، در «بوسیدن روی ماه» هم به نوعی این فضا مورد توجه بوده است؛ اینکه خانواده‌ای که در دهه 60 بعضی از اعضای خود را از دست داده، حالا در فضای پرتنش جامعه کنونی قرار گرفته است.

محمدی: به عدد خانوارهای ایرانی رنگ‌آمیزی وجود دارد، همانطور که اشاره کردید هر کدام از این فیلم‌ها رنگی از خانواده‌های ایرانی را به نمایش می‌گذارد. هیچ دو خانواده‌ای را پیدا نمی‌کنیم که مانند هم باشند؛ ممکن است مشکل یک خانواده مسائل اقتصادی باشد و در خانواده‌ای دیگر مساله شغل و مسائل کاری مرد خانواده، و یا خانواده دیگر با مرگ و بیماری دست به گریبان باشند و خیلی مسائل دیگر. ما در این فیلم نخواستیم خانواده‌ای را نشان دهیم که گویی هیچ مساله و مشکلی ندارد، اتفاقا همه این قصه‌ها با چالش و مساله‌ای شروع می‌شود، اما مسیری که طی می‌کند نهایتا به یک آرامش و ثباتی می‌رسد که این ثبات و آرامش از درون خود خانواده می‌آید؛ یعنی رسیدن به راه حل در درون خود خانواده اتفاق می‌افتد، گذشت و فداکاری و اخلاق است که کمک می‌کند از مشکلاتی که به طور طبیعی برای همه خانواده‌ها اتفاق می‌افتد، عبور کنند. نحوه مواجهه خانواده با آن پدیده مهم است، نحوه تعامل انسانی افراد خانواده با پدیده‌ای که به وجود می‌آید، از نظر من اهمیت دارد. این چیزی است که سینما می‌تواند به عنوان یک پیشنهاد مطرح کند.


پرویز پرستویی 

زاویه دیدی که آقای عسگرپور شما وارد کار کردید بنا به گفته خودتان این بوده که آدم‌ها در دهه 60 آرمان‌هایی داشتند که حالا از آن عبور کردند و در موقعیت امروز قرار گرفته‌اند...

محمدمهدی عسگرپور (کارگردان): به این نکته از دو منظر می‌توان نگاه کرد. اینکه ما در مورد آدم‌هایی صحبت می‌کنیم که آرمان‌هایی داشتند و همه چیز برای آن‌ها تمام شده است؛ یا دیگر آرمانی برای آنان وجود ندارد و این آدم‌ها نسبت به آرمانشان دچار تردید شده‌اند و یا واقعیت‌ها موجب شده آنان آرما‌ن‌ها را کنار بگذارند. نوع دیگر نگاه به این موضوع این طور است که بگوییم، آدم‌هایی هستند که در این تقاطع گیر افتاده‌اند؛ یعنی موقعیتی که در دهه‌های بعد از دوره آرمان‌گرایی به وجود آمده و این‌ها در چنین موقعیتی قرار گرفته‌اند؛ گاهی اوقات به سمت آرمان‌ها سوق پیدا می‌کنند و گاهی اوقات با واقعیت روبرو می‌شوند و ما شاهد این درگیری هستیم. من این نوع نگاه را بیشتر می‌پسندم.

اینکه این‌ها سر دوراهی هستند؟

عسگرپور: این دو راهی برای همه ما وجود دارد و فقط مخصوص آدم‌های قصه ما نیست. این دو راهی مقابل من و شما و همه ما قرار دارد. ما به عنوان نسلی که آن دوره را تجربه کرده به شکلی در این تقاطع گیر افتاده‌ایم و نسل‌های بعدی که از آن آرمان‌ها شنیده‌اند و ادامه آن ماجرا را شاهد هستند، ممکن است به گونه‌ای دیگر با آن مواجه شوند. به همین دلیل پدیده ساده نیست، به خصوص وقتی در مورد نسل‌های بعد صحبت می‌کنیم، همواره مساله و سئوال‌هایی وجود دارد که حل شده نیست، حتی برای بزرگتر از آن‌ها هم حل شده نیست. بنابراین، این موضوع با ابهاماتش به نسل بعدی منتقل می‌شود.

فیلم تا قبل از ورود بچه‌ها، فضای بسیار سردی دارد؛ رنگ غالب صحنه‌ها آبی، آن هم آبی کدری است که به سرمای فضا دامن می‌زند. یکی از معدود رنگ‌هایی که در فیلم می‌بینیم گل رنگی چادر مادر در صحنه‌ای که نماز می‌خواند است. این نوع تصویرسازی‌ها از نظر من نشات گرفته از یک نگاه انتقادی نسبت به موقعیت فعلی است. یعنی دنیای فعلی ما سرشار از این رنگ باختگی‌ها و روانه شدن به سمت ویرانی است. اگر خانه را در فیلم نمادی تصور کنیم، رسیدن به این نگاه خیلی دور از واقع به نظر نمی‌رسد. تحت فشار بودن در بازی بازیگران به خوبی نمایان است، گویی هر کدام از این شخصیت‌ها هر لحظه سختی و فشار بسیاری را تحمل می‌کنند. سابقه‌ای که من از شما سازندگان فیلم سراغ دارم نشان از آن دارد که در دهه 60 جزو افرادی بودید که به دنبال ایده‌آل‌های خود رفتید، همان چیزهایی که در فیلم هم به آن اشاره می‌شود، اما در نهایت خود فیلم و کلیت آن در بردارنده یک نقد است؛ گاه می‌توان این نقد را متوجه حال امروز جامعه دید و گاه متوجه مسیری که در آن مقطع طی شده است. این نگاه را قبول دارید یا تصور شما چیز دیگری است؟

محمدی: «میهمان داریم» آدم‌های آن دوره را نقد نمی‌کند...

عسگرپور: اساسا ایده‌های آن دوره را نقد نمی‌کند...

محمدی: «میهمان داریم» کاری که می‌کند نقد نیست، تصویر کردن است. مثل اینکه شما یک آدم و شخصیتی را در دوران جوانی و میانسالی و بعد پیری نشان دهید، هرچقدر این شخصیت، شخصیت ایده‌آل و مطلوبی باشد، وقتی به دوره کهنسالی می‌رسد، حتما راه رفتن و حرکات او به گونه‌ای دیگر می‌شود و شما نمی‌توانید او را مانند دوره جوانی‌اش نشان دهید. اتفاقا این وجود دارد که چنین خانواده‌ای که بیشترین فداکاری را در راه انقلاب و جنگ نشان داده حالا در شرایطی خاص قرار گرفته است. اینکه خانواده‌ای سه عضو خود را از دست بدهد و یک نفر هم از آنان جانباز شود، حتما آن خانواده را در شرایط دشواری قرار می‌دهد، هرچقدر هم که ما بگوییم این شرایط براساس اعتقاد و باور به وجود آمده و قطعا شکی در آن نیست، اما به هر حال دشوار است. در اوج یک درگیری در خود فیلم بین آقای پرستویی و آقای شعیبی این چالش مطرح می‌شود که آدم‌ها سر مواضع و باورهایشان ایستاده‌اند و صورت مساله فرقی نکرده است، اما انگار شرایط اجتماعی راه خودش را می‌رود.و با وجود این، این‌ها سر راه خود ایستاده‌اند. بنابراین، این نقد نیست و نشان دادن است و با آمدن بچه‌ها البته دوباره هسته این خانواده شکل می‌گیرد و رنگ و نور و شادی و گل و ماهی وارد فضا می‌شود و زندگی دوباره به وجود می‌آید.

آقای محمدی این خودش زمینه نقد را برای مخاطب به خوبی فراهم می‌کند، تا مقایسه‌ای بین اتفاقی که در حقیقت برای این خانواده رخ داده و رویای بازگشت، انجام دهد. این طور نیست؟

محمدی: نه، به نظرم این نقد نیست...

نقدی که از سوی مخاطب صورت بگیرد نه خود فیلم.

محمدی: نه، اتفاقا به نظر من فیلم به این سمت می‌رود که امکانی فراهم کند تا وقتی گفته می‌شود قرار است مهمان بیاید، پتانسیلی در خانواده به وجود آید، پتانسیلی که در نهایت موجب می‌شود همه دست به دست هم دهند. به این مهمان از هر وجه و زاویه‌ای که بپردازیم،‌ فقط نفس آمدن او مهم است،‌ انگار این مهمانی که قرار است بیاید با خود روحی می‌آورد که این‌ها دور هم جمع شوند. اسم فیلم و بهانه آمدن مهمان در فیلم همان انرژی مثبتی است که به همراه خبر ورود مهمان می‌آید. در اینجاست که درام مرز بین غیب و شهود را هم می‌شکند و موقعیتی را ایجاد می‌کند که شهدا از آن سمت می‌آیند و دست به دست هم می‌دهند و خانه را سرپا می‌کنند؛ گویی یک انرژی تازه به همه تزریق می‌شود. اصلا آمدن آن‌ها، رفتار و مناسبات آنان موجب می‌شود آن انرژی مثبت شکل بگیرد و فیلم با نگاه امیدوارانه نسبت به آینده حرکت کند.

و پاسخ شما آقای عسگرپور.

عسگرپور: اگر این را بپذیریم که این فیلم نقدی انجام می‌دهد، نقد وضعیت امروز است نه گذشته. نوع نگاه این فیلم به دوران بعد از جنگ در یک حالت فشرده این طور است که یک دوره پر از آرمان‌گرایی در جامعه‌ای شکل گرفته و امروز هم واقعیت‌هایی وجود دارد که به واسطه نمادهایی دیده می‌شود، مانند آن خانه و تخریبی که صورت می‌گیرد و هر چیز دیگری که در این راستا قرار دارد. جمع شدن خانواده به عنوان محور اصلی حیات انسانی که در نهاد خود مهر و عاطفه و محبت دارد، باعث می‌شود این خانواده از پس این تقاطع آرمان‌ها و واقعیت‌ها بر بیاید. بنابراین اساسا این فیلم گذشته را نقد نمی‌کند. همان سئوالی که پدر در مقابل پسر می‌گذارد؛ فیلم این سئوال را به عنوان یک نقد مطرح نمی‌کند،‌ بلکه به عنوان یک مانیفست می‌گوید که ما زمانی با اختیار خود یک تصمیم گرفتیم، یک تصمیم با هر نتیجه‌ای که ممکن بود داشته باشد. کاملا روشن است که رضا، برادران و خواهرش با چه نگاهی به جنگ رفتند، همه آنان با اختیار، عشق، علاقه و هدف دفاع از مملکت خود این تصمیم را گرفتند. این‌ها بخش روشن قضیه است، اما اگر بپذیریم نقدی وجود دارد، به نقد وضعیت امروز بازمی‌گردد؛ اینکه امروز جامعه ما چه وضعیتی پیدا کرده که بازمانده جنگ ما چنین نگاهی دارد.


بهروز شعیبی

حاج ابراهیم که بیشتر متکی بر عقل حرف می‌زند می‌تواند بگوید که شما با اختیار آن وضعیت را انتخاب کردید،‌ اما رضا که معلول شرایط ایجاد شده در دهه 60 است، بعد از اتفاقی که برای دوستش می‌افتد، موقعیت خود را زیر سئوال می‌برد،‌ او ترجیح می‌دهد بمیرد تا اینکه امروز بخواهد زندگی کند.

عسگرپور:‌ این بحث امروز می‌شود، اما وقتی در مورد گذشته صحبت می‌کنیم، حاج ابراهیم یک سئوال از پسر خود می‌پرسد که بدون شنیدن پاسخ پسر می‌دانیم جواب او چیست.  پدر از رضا می‌پرسد اگر برگردی عقب، همان کمال که الان تو نسبت به او این حس را داری، دوباره نمی‌رود تا بجنگد؟ پاسخ از نظر رضا خیلی روشن است و بیننده می‌داند که رضا خواهد گفت نه او حتما دوباره می‌رود. اگر به عقب برگردیم خود رضا هم این کار را خواهد کرد. این در حس فیلم موجود است. اما این نکته وجود دارد که رضا به نمایندگی از بخشی از جامعه و یا خانواده ابراهیم به نمایندگی از بخشی از جامعه، در موقعیتی ویژه قرار گرفته‌اند.

انتقادی که شما در فیلم می‌بینید حتی انتقاد به وضعیت امروز نیست، نسبت به این تقاطع است؛ این تقاطع ناگزیری است که ما در آن قرار گرفته‌ایم و اساسا هر انقلابی بعد از مدتی در آن قرار می‌گیرد. مهم این است که ما از این تقاطع چطور بیرون بیاییم؟ اینکه می‌خواهیم سر این تقاطع بایستیم و ببینیم همه چیز چطور پیش می‌رود یا اینکه یک روز می‌خواهیم به راست برویم یا روز دیگر به چپ؟ مدیریت جامعه چطور می‌خواهد عمل کند؟ این عملکرد مهم است تا افراد برای مدت طولانی بلاتکلیف سر این تقاطع نایستند؛ بلاتکلیفی ناشی از اینکه آرمان‌ها یک چیز می‌گویند و واقعیت چیز دیگر. چه کار باید کرد که این‌ها به هم نزدیک شوند. حرف اصلی «میهمان داریم» اینجاست، نه به شکل جدی نقد شرایط امروز است که اگر آن طور بود باید بیش از این وارد جامعه می‌شدیم و نه شرایط قبل را نقد می‌کند، این فیلم با احترام و ادب نسبت به آن دوره صحبت می‌کند.

یکبار دیگر روی این تاکید می‌کنم که بحث نقدی که من مطرح کردم به نگاه تماشاگر و برداشت او از جمیع آنچه در فیلم می‌بیند برمی‌گردد.

عسگرپور: اگر راحت‌تر بخواهیم سئوال شما را مطرح کنیم به این می‌رسیم که مثلا اگر برگردیم عقب مخاطب به این نتیجه برسد که چرا جنگیدیم؟

نه وقتی برگردیم عقب بگویند که چرا باعث شدند که بچه‌ها به جنگ بروند، این مشکلات برای یک خانواده به وجود آید و به این وضعیت بیافتند؟

عسگرپور: کی؟

مسئولان کشور.

عسگرپور: وقتی به یک مملکت حمله می‌شود که کاری غیر از دفاع نمی‌توان کرد...

بله بله، حتما نظر شما همین است، همانطور که ابتدا اشاره کردم نگاه شما را به این وقایع به خوبی می‌شناسم، ولی برای چندمین بار تاکید می‌کنم این نقدی است که در ذهن تماشاگر نقش می‌بندد.

عسگرپور: بله، من این نگاه را می‌فهمم. این موقعیت نسل‌های بعدی است، کسانی که آن دوره آرمانی را به آن مفهومی که ما درگیر بودیم تجربه نکرده‌اند و به همین دلیل این سئوال برای آنان به وجود می‌آید. من این سئوال را بجا می‌دانم و باید بگویم که متاسفانه پاسخ درستی هم به این سئوال داده نشده است. هر گاه این سئوالات مطرح شده بیشتر پاسخ‌های سرکوب‌گرانه داده شده تا اینکه فضا باز شود و افراد بتوانند راحت در مورد آن صحبت کنند.

محمدی: چون موضوع هر اثر هنری انسان است و شخصیت‌های اصلی که در موقعیت داستان قرار می‌گیرند انسان هستند، این انسان‌ها در موقعیت‌های مختلف با هر درجه‌ای از آرمان و اعتقادات قطعا جاهایی سر دوراهی و پرسش‌هایی قرار می‌گیرند، اما و اگرهایی برای آنان مطرح می‌شود. یک اثر هنری صادقانه کاری است که این‌ها را مطرح کند و نشان دهد. این است که اگر ما از ابتدا خانواده‌ای را نشان دهیم که گویی هیچ مشکلی ندارند و در طول این 30 سال به هیچ مساله‌ایی برخورد نکرده‌اند و به گونه‌ای فرشته‌وار تصویر شده‌اند، تماشاگر این را باور نخواهد کرد، حتما این پرسش را مطرح می‌کند که این آدم‌ها کجا هستند؟ چرا ما به ازای خارجی آنان را نمی‌توانیم پیدا کنیم. وقتی این‌ها روی زمین می‌آیند و پای‌شان را بر زمین می‌گذارند و آدم می‌شوند؛ همان آدمی که یک روز هم از خدا نافرمانی کرد و از بهشت رانده شد، آنگاه قصه آنان برای مخاطب جذاب و قابل پذیرش می‌شود.

در داستان خلقت آدم فرشته‌ها با خدا بحث می‌کنند که شما چرا چنین موجودی را خلق می‌کنی که روی زمین فساد ایجاد می‌کند و خون می‌ریزد، آنان وجه بد انسان را به عنوان سئوال و اعتراض مطرح می‌کنند، و خدا می‌گوید من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید و آن چیز قدرت اختیار و انتخاب است که فقط نزد انسان است و نزد هیچ‌کدام از موجوداتی که خداوند خلق کرده نیست. این آدم‌ها با انتخاب‌هایشان است که معنا پیدا می‌کنند، باید سر دو راهی تصمیم قرار بگیرند، با مشکل روبرو شوند و به تعبیر دینی ما در معرض امتحان قرار بگیرند، آنگاه نحوه خروج آنان از این امتحان است که نمره آنان را مشخص می‌کند. به نظر من خانواده حاج ابراهیم به واقع در معرض یک امتحان قرار می‌گیرند و از این امتحان سربلند بیرون می‌آیند.

رضا یک آدم نیمه فلج است که احساس می‌کند بار سنگینی بر دوش پدر و مادرش است و به همین دلیل است که نمی‌خواهد از آسایشگاه به خانه بیاید، شدت عشق او به پدر و مادرش است که موجب می‌شود او به خانه نیاید تا زحمت و فشاری بر دوش خانواده‌اش نباشد. این همان خانواده ایده‌آل است، اینکه فرزند با وجود آنکه فداکاری کرده و در راه آرمان و عقیده و کشورش جنگیده و دچار مشکل شده، در این لحظه چون عاشقانه پدر و مادرش را دوست دارد، حاضر نیست به خانه بیاید. وقتی در معرض امتحانی قرار می‌گیرد، با نمره قبولی عبور می‌کند. ممکن است بخشی از این امتحان یک سیلی هم باشد که پدر به گوش فرزند می‌زند تا یاد او بیاورد که چیست و کیست. صبوری مادر ناشی از باورهایی است که ما داریم. پدر بعد از آنکه به گوش فرزند خود سیلی می‌زند وقتی در صف نماز می‌ایستد،‌ شرمنده است، انگار این دست را دست گناهکار می‌داند که چرا به صورت یک جانباز سیلی زده است. در کل فیلم یک مفهوم عاشقانه وجود دارد که در همه اجزای آن تنیده شده است.

آقای عسگرپور، از مادر بیش از نمایش بعد صبوری و ایجادکننده آرامش در خانه، استفاده بیشتری در قصه نکرده‌اید. خودتان نخواستید بیشتر از این به مادر بپردازید و یا مادر این قصه بیش از این جای پرداخت نداشت.

عسگرپور: اگر این خانواده را با این ترکیب که ابتدا پدر و مادر آن را تشکیل داده‌اند و در ادامه رضا به آنان می‌پیوندد و سپس بچه‌های دیگر، در نظر بگیریم، باید مرحله به مرحله برای معرفی شخصیت‌ها پیش برویم. پدر و مادر باید به گونه‌ای باشند که در کنار هم مکمل یکدیگرند. ارتباط آنان باید نشان دهد که چطور شده این‌ها سال‌های سال با هم زندگی می‌کنند. غرولندهایی هم دارند که آدم‌ها در سن بالا دچار آن می شوند، اما زندگی آنان پر مهر و محبت است. کارکردهایی که برای پدر در نظر گرفتم همان چیزهایی است که در فیلم دیده می‌شود. در مورد مادر احساس کردم، برعکس پدر که کمی شخصیت بیرونی دارد و ادعای او گاه بیشتر از آن چیزی است که در واقعیت دارد، مادر دارای شخصیت درون‌گراست. او همه چیز را در درون خود نگه می‌دارد تا زمانی که حرفی به زبان می‌آورد؛ حرفی که گویا سال‌هاست در درون خود نگه داشته است؛ در درون این خانه غمی بر دل مادر است که هیچ وقت سفره عقدی پهن نشد. او مادری معروف است و در فرهنگ خودمان این مادر را خیلی خوب می‌شناسیم، مادری که بی‌ادعا بیشترین زحمت را در خانه می‌کشد، اما به دلیل زن بودن اندازه‌های او به میزانی است که می‌بینیم. در نسبت او با بچه‌ها، ناگفته‌ها و غم‌ها را به مرور دریافت می‌کنیم.

اما اینکه بخواهد اقدام تاثیرگذاری انجام دهد، اصلا از او توقع نمی‌رود.

عسگرپور: در آن نسل وضعیت به همین ترتیب است، تقسیم کارها و مسئولیت بین زن و مرد به گونه‌ای است که در فیلم می‌بینیم.

به ایده‌ای که در فیلم وجود دارد برگردیم؛ قضیه تقاطع و عبوری که باید از آن اتفاق بیافتد. اگر فرض را بر این بگذاریم که در دهه 60 اتکا به امام موجب تحرکاتی در مردم می‌شد و همچنان هم عکس امام را در میز کنار رضا می‌بینیم، الان هم ولایتمداری است که می‌تواند شادی را به خانه بیاورد و زندگی را به این‌ها بازگرداند. به نظر من به عنوان یکی از تماشاگران فیلم پیشنهاد شما برای گذر از آن تقاطع چنین چیزی است.

عسگرپور: در وهله اول جمع شدن این خانواده است. این خانواده به دلیل آمدن مهمان عزیز گرد هم می‌آیند. بچه‌ها به کمک پدر و مادر می‌آیند؛ بچه‌هایی که اگر پدر و مادر به این نقطه نرسیده بودند، باز هم آمدن آنان به داستان به تعویق می‌افتاد. دلیل آمدن بچه‌ها این است که آن اضطرار به وجود آمده است. این خانواده در وضعیتی قرار می‌گیرد که بدون کمک این بچه‌ها نمی‌توانند به استقبال  آن مهمانی که عزیزترین مهمان آنان هم هست، بروند. محور اصلی حل مشکل گیرافتادن آدم‌ها در تقاطع آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی و جمع شدن آدم‌ها دور هم است تا خانواده دوباره تشکیل شود و هر کدام با انرژی‌های مثبت‌شان به جایی برگردند که قبلا بودند تا آن تابلو، نسبتا کامل شود. تمام ارزش‌های این خانواده را اگر در همین محدوده تعریف کنیم، هر چیز دیگری از قبیل ولایت‌مداری، تدین و یا مسائل دیگر در محدوده ارزش‌های این خانواده تعریف می‌شود. اگر ما الان نخواهیم کنکاش کنیم که مهمان کیست، می‌توانیم این جور استنباط کنیم که جمع شدن این خانواده کنار هم، قدم اولیه برای عبور از چهارراهی است که به آن اشاره کردم.


آقای محمدی، پاسخ شما چیست؟

محمدی: اصلا نمی‌دانم اینجا جای چنین بحثی هست یا نه. ما دو جور رویکرد در کل جهان در مورد مفهوم حاکمیت داریم، یکی حاکمیتی است که از دوره افلاطون مطرح می‌شود به عنوان جمهوری و ما یک باور داریم که مبتی بر گرایش‌های دینی‌مان است و آن هم بحث ولایت است. این ولایت ابتدا از خود خداوند شروع می‌شود. این عبارت شامل خود خداوند می‌شود و بعد کسانی که از سوی خداوند به جهت هدایت مردم تعیین می‌شوند. وقتی به فرهنگ لغات مراجعه می‌کنیم و ریشه‌یابی می‌کنیم می‌بینیم، ولی کسی است که آدم‌ها را بیشتر از خودشان دوست دارد. این نکته ظریف و کلیدی در این بحث است. بر همین اساس نوع نگاهش به آدم‌ها همان نگاهی است که خود خداوند به مردم دارد، نگاهی خطاپوش و توبه‌پذیر؛ همان نگاهی که در سئوال قبل هم به آن اشاره کردم و گفتم که خداوند در مورد انسان از گوهری در دورنش صحبت می‌کند. فرشته‌ها خوب مطلق هستند و گویی خداوند احساس می‌کند، خلقت چیزی کم دارد، موجودی که گاهی اوقات کارهایی بکند و بعد پشیمان شود  و توبه کند. خداوند با همه این ویژگی‌ها آدم را دوست دارد.

اگر ولایت به این مفهوم تعبیر و تفسیر شود، آنگاه برخوردها به گونه دیگری خواهد شد. این برخلاف رویه گروهی است که به واقع با شکل نگاه خود به این معنا لطمه می‌زنند. دوست داشتنی که در دل ولایت وجود دارد، کنش و منشی به وجود می‌آورد که با خیلی چیزهای دیگر متفاوت است. ولایتی که در تشیع معنا می‌شود، به گونه‌ای است که اشاره کردم، بر همین اساس است که نوع رفتار حضرت علی (ع) حتی با دشمنان خود به گونه دیگری است. این دوست داشتن یک مفهوم گسترد‌ه‌تر از مفهومی است که در مفهوم جمهوریت مشاهده می‌شود؛ اینکه کسی از سوی مردم به او وکالت داده می‌شود تا در دوره‌ای امری را عهده‌دار شود، نکته‌ای است که در جمهوریت دیده می‌شود، در آنجا مفهوم دموکراسی فقط با اکثریت پیوند می‌خورد،‌ در صورتیکه در مفهوم ولایت مساله به گونه دیگری است که البته اینجا جای شرح و بسط آن وجود ندارد.

مسلما اتفاقی که در سال 1357 به رهبری حضرت امام رخ داد، مجموعه‌ای از خودباوری را برای مردم ایران به وجود آورد. مردم تصمیم گرفته بودند از زیر بار حکومتی وابسته و غیردموکراتیک خارج شوند. اگر به آن سه شعار اصلی استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی نگاه کنیم، متوجه می‌شویم هر کدام از این مفاهیم بار معنایی خاص خود را دارند. البته که این نظریه در جهان امروز خیلی قابل تحمل نبود. جهان در آن زمان به دو اردوگاه شرق و غرب تقسیم شده بود و نگاه سوم غیرقابل تحمل بود. بنابراین انواع و اقسام اقدامات برای اینکه این نظام پا نگیرید، از جنگ طوایف تا جنگ اقوام و کودتا و حمله طبس و بعد جنگ سر راه این کشور قرار گرفت تا اجازه ندهند آن اتفاق بیافتد.

وقتی می‌بینیم که 13 سال افغانستان و عراق مستعمره امریکا واقع شدند و با بروز پدیده‌ای مثل داعش ارتش عراق قدرت مقابله ندارد خیلی جای تامل است. بعد به مرور متوجه می‌شویم که عراق هواپیما و هلی‌کوپتر ندارند، بعد روشن می‌شود که افغانستان هم چنین وضعیتی دارد. پس در این 13 سال آمریکایی‌ها در این کشورها چه کار می‌کردند؟ تجارت مواد مخذر؟ چه کار مثبتی آنجا انجام دادند؟ حتی توانستند جمهوریتی که خودشان مدنظر دارند به وجود آورند؟ آیا در افغانستان این مفهوم وجود دارد؟ آیا در عراق توانستند دموکراسی مطلوب خود آمریکایی‌ها را نهادینه کنند؟ در آن زمینه که ناموفق بودند، در زمینه پیشرفت و توسعه و حتی نگاه نظامی هم ناموفق بودند، پس چه اتفاقی افتاده است؟

درست است که با سختی، اما ما بسیاری از این بحران‌ها را پشت سرگذاشته‌ایم. این نشانگر یک پتانسیل و انرژی در درون مردم و باورها و نسبت آنان به حاکمیت است که موجب شده به مشکلات فائق بیایند. این سئوال قابل تاملی است که چرا الان ایران جزیزه ثبات منطقه است؟ چرا اطراف ما دائم بمب‌گذاری و انفجار و جریان تکفیری می‌بینیم، اما در ایران در امنیت قابل توجهی نسبت به جاهای دیگری به سر می‌بریم،‌ این نکته بسیار مهمی است.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.